عادت کردن هم درد بدی است!!
همان مرض مسری عصر ما...
روز مرئگی و بی خیالی،گم گشتگی وسر گردانی؛
عادت کرده ایم به طلوع هر روزه خورشید از مشرق زمین؛
به احوالپرسی های بی حال آدم ها...
بدتر از همه عادت کرده ایم به قضاوت های بی دلیل،بی منطق و سرسری در مورد دیگران!
هرچند از قلوب گرد و غبار گرفته ی پر گناه...
و ریه های دود آلود و نفس های بریده بریده صدایی بالا نمی رود!!
اصلا صدایی درنمی آید تا دعایی کنیم برای شفا...!
ما عادت کرده ایم درکوچه و خیابان عروسک های متحرک ببینیم و دم نزنیم!
عادت کرده ایم جمعه تا ظهر استراحت کنیم و بعد در این هوای دل انگیز تفریح برویم!
عادت کرده ایم حجت خدا را نبینیم و از برکات انفاسش روزی بگیریم و آسوده زندگی کنیم!
آنقدر عادت کرده ایم به همه چیز که این روزها دشمنان خدا و رسولش عرصه را باز دیده اند...
تا بتازانان اسب سرکش نفرت را و بدترین اعمال انسانی را در مورد بهترین و مخلص ترین بنده گان خدا انجام دهند...
با این اوصاف منتظر کیست؟!!
ما برای آمدن یا او برای باز گشتن؟؟!!